سفارش تبلیغ
صبا ویژن


ارسال شده توسط سعید در 90/3/12:: 4:3 عصر

Shakespeare:
If you love someone,
Set her free....
If she ever comes back, she"s yours,
If she doesn"t, here"s the poison, suicide yourself for her.

شکسپیر:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره
اگه برگشت که ماله توئه
اگر برنگشت، سَم که داری، خودتو بکش!

Optimist:
If you love someone,
Set her free....
Don"t worry, she will come back.

خوشبین:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره....
نگران نباش، حتماً بر می گرده

Suspicious:
If you love someone,
Set her free....
If she ever comes back, ask her why.

شکاک:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذاربره ...
اگه برگشت، ازش بپرس چرا

Patient:
If you love someone,
Set her free....
If she doesn"t come back, continue to wait until she comes back.

صبور:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
اگه برنگشت، اونقدر صبر کن تا برگرده

Playful:
If you love someone,
Set her free....
If she comes back, and if you love her still,
Set her free again,
Repeat

خوشگذران:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
وقتی برگشت، اگه هنوز عاشقش هستی،
دوباره ولش کن بره
بعد دوباره اگه ....

Animal-Rights Activist:
If you love someone,
Set her free…
In fact, all living creatures deserve to be free!!

فعال دفاع از حقوق حیوانات :
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
درواقع همه موجودات زنده حق دارن که آزاد باشن

Lawyers:
If you love someone,
Set her free…
Clause 1a of Paragraph 13a-1 in the second
Amendment of the Matrimonial Freedom Act clearly states that....

وکلا:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
بند 1-a از پاراگراف 13a-1بند الحاقی دوم از
" قانون آزادی ازدواج" به طور صریح می گوید که ... .

Biologist:
If you love someone,
Set her free…
She"ll evolve.

زیست شناس:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
حتما" تکامل پیدا میکنه !

Statisticians:
If you love someone,
Set her free …
If she loves you, the probability of her coming back is high
If she doesn"t, the Weibull distribution and your relation were improbable anyway.

آمارشناسان:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
اگه اونم عاشق تو باشه، احتمال بازگشتش زیاده،
اگر عاشق تو نباشه، به هر حال توزیع Weibull و رابطه شما غیر محتمله!

Salesman:
If you love someone,
Set her free....
If she ever comes back, deal!
If she doesn"t, so what! "NEXT".

فروشنده:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
اگه برگشت، قرارداد ببند، اگه برنگشت، چه خوب، "بعدی!"

Insurance agent:
If you love someone,
Show her the plan....
If she ever comes back, sign her up,
If she doesn"t, keep follow up with her and never give up!

نماینده بیمه:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش برنامه رو نشون بده،
اگه برگشت، ثبت نامش کن،
اگه برنگشت، پی گیرش شو و هیچ وقت بی خیال نشو

Physician:
If you love someone,
Set her free....
If she ever comes back, it"s the law of gravity,
If she doesn"t, either there"s friction higher than the force or the angle of collision between two s did not synchronize at the right angle.

فیزیکدان:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
اگه برگشت، این قانون جاذبه است
اگه برنگشت، یا مقدار اصطکاک بیشتر از نیروی جاذبه است، یا زاویه برخورد
بین دو جسم در زاویه مناسب تنظیم نشده.

Mathematician:
If you love someone,
Set her free....
If she ever comes back, 1 + 1 = 2 (peanut!),
If she doesn"t, Y=2X-log (0.46Y^2+(cos( 52/34X))x 5Y^(- 0.5)c) where c is the infinite constant of no turning point.

ریاضیدان:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
اگه برگشت که 1+1 = 2 (خیلی ساده اس)
اگه بر نگشت،
Y=2X-log (0.46Y^2+(cos( 52/34X))x 5Y^(- 0.5)c)
که c مقدار ثابت زمان بی نهایت بازگشته.

Nowadays" style:
If You Love Someone,
Set it free …
If It Comes Back, It is yours
If It Doesn"t, Hunt it down and Kill it...!!! OR
PERHAPS REPORT TO IMMIGRATION THAT SHE/HE IS ANILLEGAL

مدل امروزی:
اگه عاشق کسی شدی،
بهش نچسب، بذار بره...
اگه برگشت، که مال توئه!
اگه برنگشت پیداش کن و بکشش!!
یا به اداره مهاجرت خبر بده که اون مهاجر غیر قانونیه

If you love someone
WHY IN THE FIRST PLACE SET
HER FREE???
CARELESS IDIOT!!!

اگه عاشقه کسی شدی،
برای چی اصلاً ولش می کنی بره ، خنگ خدا!



ارسال شده توسط سعید در 90/2/30:: 3:59 صبح

روزی کوروش در حال نیایش با خدا گفت:
- خدایا به عنوان کسی که عمری پربار داشته وجز خدمت به بشر هیچ نکرده از تو خواهشی دارم. آیا میتوانم آن را مطرح کنم؟
- خدا گفت: البته! 
- از تو میخواهم یک روز، فقط یک روز به من فرصتی دهی تا ایران امروز رابررسی کنم.سوگند میخورم که پس از آن هرگز تمنایی از تو نداشته باشم. 
- چرا چنین چیزی را میخواهی؟ به جز این هرچه بخواهی برآورده میکنم، اما این را نخواه. 
- خواهش میکنم. آرزو دارم در سرزمین پهناورم گردش کنم و از نتیجه ی سالها نیکی و عدالت گستری لذت ببرم. اگر چنین کنی بسیار سپاسگذار خواهم بود واگر نه، باز هم تو را سپاس فراوان می گویم. 
خداوند یکی از ملائک خود را برای همراهی با کوروش به زمین فرستاد و کوروش را با کالبدی، از پاسارگاد بیرون کشید. فرشته در کنار کوروش قرار گرفت.
- کوروش گفت: «عجب!اینجا چقدر مرطوب است!»
و فرشته تاسف خورد.

- میتوانی مرا بین مردم ببری؟ میخواهم بدانم نوادگان عزیزم چقدر به یاد من هستند. 
و فرشته چنین کرد.
کوروش برای اینکار ذوق و شوق بسیاری داشت اما به زودی ناامیدی جای این شوق را گرفت. به جز عده ی اندکی، کسی به یاد او نبود.
کوروش بسیار غمگین شد اما گفت: اشکالی ندارد. خوب آنها سرگرم کارهای روزمره ی خودشان هستند. فرشته تاسف خورد.

در راه میشنید که مردم چگونه یکدیگر را صدا میزنند: عبدالله! قاسم! … 
- هرگز پیش از این چنین نام هایی نشنیده بودم! 
فرشته گفت: این اسامی عربی هستند و پس از هجوم اعراب به ایران مرسوم شدند. 
- اعراب؟! 
- بله. تو آنها را نمیشناسی. آن موقع که تو بر سرزمین متمدن و پهناورایران حکومت میکردی و حتی چندین قرن پس از آن، آنها از اقوام کاملا وحشی بودند. 
کوروش برافروخت: یعنی میگویی وحشی ها به میهنم هجوم آورده و آن را تصرف کردند؟!پس پادشاهان چه میکردند؟! 
فرشته بسیار تاسف خورد.

سکوت مرگباری بین آنها حاکم شده بود. بعد از مدتی کوروش گفت: تو می دانیکه من جز ایزد یکتا را نمی پرستیدم. مردم من اکنون پیرو آیینی الهی هستند؟ 
- در ظاهر بله! 
کوروش خوشحال شد: خدای را سپاس! چه آیینی؟ 
- اسلام 
- چگونه آیینی است؟ 
- نیک است 
و کوروش بسیار شاد شد. اما بعد از چندین ساعت معنی در ظاهر بله را فهمید …

- نقشه فتوحات ایران را به من نشان می دهی؟ می خواهم بدانم میهنم چقدر وسیع شده. 
وفرشته چنین کرد.
- همین؟! 
کوروش باورش نمی شد. با نا باوری به نقشه می نگریست. 
- پس بقیه اش کجاست؟ چرا این سرزمین از غرب و شرق و شمال و جنوب کوچک شده است؟! 
و فرشته بسیار زیاد تاسف خورد.

- خیلی دلم گرفت ، هرگز انتظار چنین وضعی را نداشتم. میخواهم سفر کوتاهی به آنسوی مرزها داشته باشم و بگویم ایران من چه بوده شاید این سفر دردم راتسکین دهد. 
فرشته چنین کرد، تازه به مقصد رسیده بودند که با مردی هم کلام شدند. پس ازچند دقیقه مرد از کوروش پرسید: راستی شما از کجا می آیید؟ کوروش با لبخندی مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت: 
ایران! 
لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خدای من، او یک تروریست متحجّر است! 
عکس العمل آن مرد ابدا آن چیزی نبود که کوروش انتظار داشت. قلب کوروش شکست…

- مرا به آرامگاهم باز گردان. 
فرشته بغض کرده بود: اما هنوز خیلی چیزها را نشانت نداده ام، وضعیت اقتصادی، فساد، پایمال کردن …

کوروش رو به آسمان کرد و گفت: خداوندا مرا ببخش که بیهوده بر خواسته ام پافشاری کردم، کاش همچنان در خواب و بی خبری به سر می بردم.

کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است
آرامـــگـهـت غـــرقــه بـه زیـــر آب اسـت
ایـنبار نـه بیــگانه که دشـمن ز خـود است
صد ننـگ به ما کـه روح تو بی تاب است

 



ارسال شده توسط سعید در 90/2/29:: 2:22 صبح

هوا بدجورى توفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هردو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. 
پسرک پرسید: «ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین» 
کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.گفتم:«بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.»آنها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. 
بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آنها دادم و مشغول کار خودم شدم. زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید :ببخشین خانم! شما پولدارین »نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم:«من اوه… نه!»دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى آن گذاشت و گفت:«آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.»آنها درحالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند. 
فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آنها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه اینها به هم مى آمدند. صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نشیمن کوچک خانه مان را مرتب کردم. 
لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آنها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چه آدم ثروتمندى هستم. 
دلم می خواد برای فردایی بهتر تلاش کنم.



ارسال شده توسط سعید در 90/2/24:: 1:40 صبح

یه روز یه ترکه بود...
اسمش...

 

ستار خان بود، شاید هم باقر خان
خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛
یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد، جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو، برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت آزاد زندگی کنیم.

یه روز یه رشتیه بود... ادامه مطلب...


ارسال شده توسط سعید در 90/2/24:: 1:22 صبح

به نوشته جام جم هرچیزی آدابی دارد حتی زهر کردن سفر برای دیگران این چند روش پیشنهادی را اگر به کار نبندید برای داشتن سفری خوش برای خود و همسفرانتان موثرتر است.

1. پیش از راه افتادن، حواس اعضای دیگر خانواده را پرت کنید تا آنها فراموش کنند فیوز کنتور خانه را قطع کنند و شیرهای اصلی آب و گاز را ببندند یا درهای خانه را قفل کنند تا وسط مسافرت همسایه‌های نگران به شما زنگ بزنند و بگویند خانه‌تان را آب گرفته یا به خاطر نشت گاز یا اتصالی سیم‌های برق آتش گرفته است یا دزدها خالی‌اش کرده‌اند.

2. شب پیش از سفر، راننده را تا صبح به روش‌های گوناگون بیدار نگه دارید مثلا با او دعوا کنید، بحثی مهم را پیش بکشید تا درباره‌اش ساعت‌ها با هم حرف بزنید، دوستان و آشنایان را دعوت کنید و تا پاسی از شب مشغول گفت‌وگو باشید.

3. دائما شاگرد راننده را صدا بزنید و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد را از او طلب کنید. اگر در اتوبوس فیلمی پخش می‌شود بلندبلند درباره‌اش نظر بدهید، پایان فیلم را زودتر برای بقیه تعریف کنید یا شاگرد راننده را مجبور کنید فیلم را عوض کند.

4. در اتوبوس یا هواپیما آنقدر صندلی تان را عقب ببرید که پشت سری‌ها احساس زیرآوار مانده‌ها را تجربه کنند.

5. هر نوع اوراق هویتی مثل شناسنامه، کارت ملی یا کارت‌های مهمی مانند کارت بنزین و کارت اعتباری و حتی دفترچه‌های بیمه را در خانه جا بگذارید.

6. وقتی از خانه به قصد سفر راه افتادید، بعد از حدود یک ساعت به یاد بیاورید چمدانی مهم را جا گذاشته‌اید و لازم است برگردید.

7. پشت سر راننده دست بزنید، بلند بلند آواز بخوانید و از دیگران بخواهید همراهی‌تان کنند.

8. اگر خدای ناخواسته تصادف کردید در حالی که بقیه سعی می‌کنند آرامش‌شان را حفظ کنند یا غش کنید یا هوار بزنید یا با راننده دعوا کنید و او را مقصر بدانید تا بیشتر مضطربش کنید. اگر خودتان راننده هستید، همین برخورد را با دیگران داشته باشید.

9. همیشه نفوس بد بزنید، مثلا وقت راه افتادن بگویید «من می‌دانم تصادف می‌کنیم» یا «یه حسی بهم می‌گه سفرمون خراب می‌شه» یا «فکر کنم این آخرین سفرمونه» و... پس از آن، هر وقت اتفاق ناخوشایندی می‌افتد عالمانه سرتکان بدهید که «مننننننن می‌دوووووونستم.»

10. در جاده برای هیجان بیشتر با خودروهای دیگر کورس بگذارید و تا آنجا که می‌توانید بوق بزنید.

11. اگر با اتوبوس سفر می‌کنید صبر کنید تا راننده در مکانی برای غذا توقف کند. در این شرایط ناگهان ناپدید شوید و مسافران را تا ساعت‌ها داخل اتوبوس منتظر خودتان نگه دارید.

12. وسایل غیرضروری را بار کنید و با خود بیاورید، اما مسوولیت حملش را به عهده بقیه بگذارید. این لوازم می‌توانند لباس‌های مهمانی، کتاب‌هایی که سالی یک بار هم به آنها نگاه نمی‌کنید، جاروبرقی، آبمیوه‌گیری و سشوار و اتو باشند.

13. طوری از امکانات محل اقامت‌تان استفاده کنید که انگار دیگر قرار نیست به آنجا برگردید یا دیگران در آن ساکن شوند.

14. هرگز با اعضای خانواده رو راست نباشید؛ مثلا اگر نظرتان را درباره اقامت در محلی می‌پرسند آنجا را تایید کنید و وقتی ساکن شدند، شروع به غر زدن کنید.

15. لزومی ندارد لوازم شخصی‌تان را با خود به سفر ببرید.از مسواک و خمیر دندان و دمپایی تا شانه و لباس‌های گرم همه در ساک دیگران یافت می‌شوند و می‌توانید از آنها استفاده کنید. در مجموع منظورمان این است که لوازم دیگران را لوازم خود بدانید.

16. یا کم حرف باشید و پاسخ هیچ‌کس را ندهید یا مثل رادیویی باشید که دگمه خاموشی ندارد آنقدر صحبت کنید که گوشه‌های دهان‌تان کف کند و آسایش همراهان را مختل کنید. این روش در اتوبوس فوق‌العاده کارساز است.

17. از غذا، از هوا، از سر و وضع دیگران، از روزگار، از مردم و خلاصه از همه چیز ایراد بگیرید.

18. با خانواده‌هایی که در دیگر اتاق‌های هتل، متل یا ویلاهای اطراف هستند، به بهانه‌های مختلف درگیر شوید. نگران هستید بهانه پیدا نکنید؟! اصلا جای نگرانی نیست. همیشه بهانه‌ای برای گلاویز شدن یا به قول جوان‌ها یقه‌گیری پیدا می‌شود.

19. اگر گروهی سفر می‌کنید بچه‌های کوچک فامیل را بترسانید. مجبورشان کنید بی‌سر وصدا و دست به سینه، گوشه‌ای بنشینند. اگر از شما سوالی کردند نشنیده بگیرید و خلاصه به آنها بفهمانید که دوست‌شان ندارید.

20. عکس‌ها را خراب کنید. در عکس انداختن همیشه پاها را به سرها ترجیح بدهید.

21. تابع برنامه‌ها نباشید، اگر دیگران می‌خواهند در محل اقامت بمانند شما اصرار کنید بیرون بروند و اگر می‌خواهند بیرون بروند بگویید مایلید در خانه بمانید.

22. در فعالیت‌های گروهی شریک نشوید. اگر دیگران علاقه‌مند هستند بازی گروهی انجام بدهند یا به شکل گروهی خرید کنند، ظرف‌ها را بشویند یا غذا را حاضر کنند، خودتان را از جمع جدا کنید.

23. در تقسیم مسوولیت‌ها ثابت کنید عرضه هیچ‌کاری را ندارید تا کسی جرات نکند وظیفه‌ای را به شما بسپرد. با این روش هم کاملا بیکار می‌شوید و هم بار مسوولیت‌های دیگران را سنگین‌تر می‌کنید.

24. جوراب‌هایتان را نشویید و مسواک زدن را ترک کنید. در بیانی کلی‌تر می‌شود گفت رعایت بهداشت در سفر هیچ ضرورتی ندارد و هر چه کثیف‌تر باشید، بهتر و بیشتر می‌توانید مسافرت را به‌کام بقیه زهر کنید.

25. تا جایی که می‌توانید سیگار بکشید تا همراهان تان بفهمند هوای پاک معنایی ندارد!

26. اگر دارویی خاص و نایاب مصرف می‌کنید آن را جا بگذارید تا وقت همسفران با دنبال دارو گشتن در داروخانه‌های شهر مقصد بگذرد.

27. رفتارتان باید دقیقا برخلاف جمع باشد. وقتی آنها شاد هستند، سگرمه‌هایتان را به هیچ وجه از هم نگشایید. وقتی غمگین هستند از ته دل بخندید و دست بیندازیدشان.

28. شما نباید همراه با دیگران بخندید بلکه باید به دیگران بخندید. خانواده‌های دیگر را مسخره کنید. از نقاط ضعف آنها و بخصوص سر و وضع‌شان برای خندیدن بهره بگیرید - خودخواه باشید. در سفر فقط باید به شما خوش بگذرد. مهم نیست دیگران چه شرایطی داشته باشند. بهترین جا در خودرو و محل اقامت‌تان و بهترین جزء غذا حق شماست.

29. جای چمدان‌تان کجاست؟ روی تخت دیگران.

30. لجباز باشید. با همه چیز مخالفت کنید. اصلا لازم نیست به پیشنهادهای دیگران گوش کنید حتی می‌توانید پیش از شنیدن‌شان مخالفت‌تان را اعلام کنید.

31. سفر بهترین فرصت برای انتقامجویی است. در مدت مسافرت، همه دلخوری‌های گذشته با همسفران را در ذهنتان مرور کنید و بعد خرده حساب‌ها را تصفیه کنید؛ مثلا شریک زندگی‌تان را یاد آخرین باری که با هم حرفتان شد بیندازید و به این ترتیب بحث و جدل‌ها را از نو آغاز کنید.

32. ناخن خشکی، ویژگی تضمین‌شده‌ای برای خراب کردن سفر است. فکر کنید جیب ندارید. هرگز دست در جیب‌تان نکنید. اگر اعضای خانواده از شما پولی خواستند بگویید کارت اعتباری‌تان را جا گذاشته‌اید یا پول‌هایتان را گم کرده‌اید.



<      1   2      
درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها
فرزانگان امیدوار
قاصدک
یــــکــــتــــاز
پنجره ای رو به خاموشی
بچه مرشد!
سکوت ابدی
خندون
هم نفس
حنا، دختری با مقنعه
MNK Blog
بی سر و سامان
آوای قلبها...
درمسیرباران هو المعین
عکس های عاشقانه
منطقه آزاد
خون شهدا
خوش آمدید
برادران شهید هاشمی
ترانه ی زندگیم (Loyal)
غلط غولوت
روزنه
همای سعادت
♫جیغ بنفش در ساعت 25♫
ایـــــــران آزاد
پاتوق دخترها وپسرها
این نیز بگذرد ...
منطقه آزاد
روان شناسی
شخصی
شخصی
اصولی رایانه
« عــــــفـــــــاف و حـــــجــــــاب »
مجموعه مقالات رایانه
سرزمین من
پیامک 590
نبض شاهتور
آموزشی -علمی - ورزشی - پژوهشی
***رویا***
*ایستگــ\ــ/ــــــ\ــــ/ــــــــاه انـــــ\ــ/ــــ\ـــ/ــــرژی*
غلط غو لو ت
ناکام دات کام
حفاظ
.: دهکده عشق :.
روان شناسی کودک
داود ملکزاده خاصلویی
سبکسری های قلم...
فریاد بی صدا
...افسانه نیست
موجودات زنده
جیگر نامه
ارون
سه ثانیه سکوت
***** میلاد و هستی *****
داستان نویس
دهاتی
رویای شبانه
نقطه تـــــــــه خطـــــــ...!
تا به تا
اینجا،آنجا،همه جا
ミ★ミسکوت غمミ★ミ
خریدار غروب
هر چی بخوای
REAL 2‍‍
mosafereshahregham.ParsiBlog.com
تنها
...
asaldatcom
پسر جهنمی
روانشناسی جالب
از دوجین خوشگل تر
طلوع دوستی
یه دختر تنها
وب سایت تخصصی ویندوز موبایل
عشق طلاست
دلتنگی
no love like the first love
آخرین منجی
دریچه
عشق بی انتها
یه مشت حرف حساب حرفای دل
بانوی آفتاب
مرد تنهای شب
افسوس آروزوهایم! که ...
دلنوشته من و او
آفریدگار زیبایی
!! کتابهای رویایی !!
پایگاه علمی مهندسی شیمی
آموزش پیشرفته مدیریت وبلاگ
مهبد رایانه سپاهان
با کلیک بر روی +1 ما را در گوگل محبوب کنید
www.qqo.ir شارژ تلفن همراه ایرانسل، همراه اول، رایتل، تالیا